سهم من...

من سهم آفتابم را به تماشای باران بدهکارم !
ای هیچ کس در شناسنامه من !
شرط می بندم وقتی که غمگینم ، می توانی در من سنگ را هم بگریانی !!
گاهی آنقدر از تنهایی هایم خسته می شوم و بغض می کنم که خودم را هم به یاد نمی آورم ...!
اما می دانم تمام این تنها قدم زدنها روزی به پایان می رسد .
دلگیر نشو !
فکر می کنی چقدر مهربان باشم ، بس است ؟؟!
اما ... می ترسم ... می ترسم تو هم روزی بیایی و یکدفعه بگویی :
چه چهره ی آشنایی !
کجا شما را شرط بسته ام ... ؟؟؟


باور تلخ نبودنت...

 

تاوان کدامین اشتباه بود؟

 

تو گفتی بمان و من ماندم...

 

اکنون که تو رفته ای...

 

من در کوچه های تنهایی به انتظار برگشت تو به بی کسی

 

خود خیره شده ام...

 

و نمیدانم اخر چه خواهد شد...

 

میروی و من نگاهت میکنم...

 

تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو...

 

یک عمر برای گریستن وقت دارم...

 

اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقیست...

 

و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم




اگه برگردی دوباره...

به پرواز پرنده ها...به تبسم های بی ریا...و به آواز محبوس قناریها  

         حسودیم میشود...

یک روز گم شدم...یک لحظه گم شدم...و تمام کوچه ها از گریه تو پر شد.

              سالهاست من از دریچه دلم به تو نگاه میکنم...

         همانجاست که میشود دوباره برای رسیدن به تو اوج بگیرم...

    و یادم اید روزی که می خواست برود...ده بذر گل به من داد و گفت:

          این ده بذر را بکار...هر وقت جوانه زدند من بر میگردم...

     من انها را یکی یکی کاشتم...و با جوانه زدن هر کدام از دانه ها نور

             امیدی در دلم روشن میشد...

اما این یکی انگار خیال جوانه زدن نداشت...ولی من انقدر عاشق بودم که نمی دانستم  :

         یک سنگریزه هیچ وقت جوانه نخواهد زد



عکس های عاشقانه

 







برای دیدن بقیه عکسها به "ادامه مطلب " کلیک کنید




ادامه مطلب ...

اس ام اس های عاشقانه - سند تو ال های عاشقانه

دلم احساس غم دارد/ در این انبوه ویرانی/کمی تا قسمتی ابری/ و شاید باز بارانی



چنین گفت زرتشت........عاشق عاشق شدن باش و دوست داشتن را دوست بدار از تنفر متنفر باش به مهربانی مهر بورز با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش..........



زندگی را از طبیعت بیاموزیم ، چون بید متواضع باشیم ، چون سرو ، راست قامت‌‌، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشید با سخاوت و مثل ابر با کرامت باشیم.



کاش می شد گریه را تهدید کرد/ مدت لبخند را تمدید کرد/ کاش می شد در میان لحظه ها/ لحظه ی دیدار را نزدیک کرد



من بی پناهم تو بی گناهی - دل به تو دادم ، چه اشتباهی- از تو کشیدم شکل کبوتر - نقاشی ام رو بگذار و بگذر- تو این نبودی، من بد کشیدم - آخه دلت رو هرگز ندیدم- تو بی گناهی، من بی پناهم - ایمن بمانی از اشک و آهم



یک شبی با یاد تو بدرود خواهم گفت و رفت/ خاطراتت را به جوی آب خواهم گفت و رفت/ در فرار شعرهایم یک شبی خواهم نشست/ آخرین اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت/ با خیالت بر دیار قصه ها رفتم ولی



همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه... واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه داری و اشک میریزی برات اشک می ریزه... برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه... عاشق کسی باش که دوستت بداره!



شبی غروب می کنم کنار چشمهای تو/ وبی گناه می روم به دار چشمهای تو/ من از تمام عاشقی به این بسنده می کنم /که یک دقیقه سر کنم کنار چشمهای تو



نگاهی آشنا به یاس کردم/ تو را در برگ گل احساس کردم ...خلاصه در کلاس ناز چشمت/ دو واحد عاشقی را پاس کردم



زمانی که مرا به دنیا آوردند می گفتند همه را دوست بدار اکنون که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموشش کن



یک عشق عروج است و رسیدن به کمال ، یک عشق غوغای درون است و تمنای وصال ، یک عشق سکوت است و سخن گفتن چشم ، یک عشق خیال است و....خیال است و....خیال



اگه از یاد تو رفتم... اگه از یاد تو رفتم اگه رفتی تو زدستم اگه یاد دیگرونی ...من هنوز عاشقت هستم با وجود اینکه گفتی ...دیگه قهری تا قیامت با تموم سادگی هام/ گفتم اما.... به سلامت شاید این خوابه که دیدم ...هر چه حرف از تو شنیدم قلب ناباور من گفت من به عشقم....نرسیدم! پیش از این نگفته بودی ... غیر من کسی رو داری توی گریه توی شادی ….سر رو شونه هاش بذاری تو رو می بخشم و هرگز دیگه یادت نمی افتم.... برو زیبای عزیزم ... تو گرونی ... من چه مفتم



ما دو تن مغررو

هر دو از هم دور

وای در من تاب دوری نیست

ای خیالت خاطر من را نوازشبار

بیش از این در من صبوری نیست

بی تو من بی تاب بی تابم

من به دیدار تو می آیم



ناله پنداشت که در سینه ما جا تنگ است

رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است



با ما باشی یا تنها، اینجا باشی یا آنجا، برکه باشی یا دریا، جنگل باشی یا صحرا، هر چه باشی تو هر جا، یادت همیشه با ما



بی من اگر آرامی ، من نمی خواهم کنارم باشی

با شکست قلبم تو اگر پیروزی، آرزوی دل من نیز کامیابی توست

من تنها به تو می اندیم که مبادا خاری به دلت ریش آرد



حقیقت انسان به آنچه اظهار می کند نیست..بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است. بنابراین اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش ، بلکه به ناگفته هایش گوش کن



اگر می خواهید حقیقتی را خراب کنید ، خوب به آن حمله نکنید، بد از آن دفاع کنید. شریعتی



سرمایه های ماورایی هر دلی ، حرفهایی است که ان دل برای نگفتن دارد. شریعتی



بگذار شیطنت عشق چشمان ترا به برهنگی خویش بگشاید. هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد.اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن



برای قضاوت در مورد موفقیت خودت ببین چه بدست آورده ای و در قبال آن چه از دست داده ای



همیشه شعله های بزرگ ناشی از جرقه های کوچک است. دانته



مرد بزرگ کسی است که در سینه قلبی کودکانه داشته باشد. منسیوس



هرگاه بفهمی اهدافت را خودت تعیین می کنی، می فهمی زندگی ات را هم خودت شکل می دهی.وین دایر



دیگران را ببخشید نه به این علت که آنها لیاقت بخشش ترا دارند به این علت که تو لیاقت آن را داری که آرامش داشته باشی.(من می خواهم او را با تمام بدیها و نامردیهایش ببخشم چون واقعا احتیاج به آرامش دارم)



بقیه اس ام اس ها را در "ادامه مطلب" بخوانید...

ادامه مطلب ...

او را از من نگیر ...

همیشه اینطور بوده است کسی را که خیلی دوست داری زود از دست میدهی.پیش از آنکه خوب

نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا زود بال می گیرد و دور می شود. فکر می کردی می توانی تا

آخرین روزی

که زمین به دور خود می چرخد و خوشید از پشت کوه ها سرک میکشد در کنارش باشی.هنوز

 بعضی

حرفهایت را به او نگفته بودی، هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی.

همیشه اینطور بوده است کسی که از دیدنش خوب سیر نشده ای زود از دنیای تو می رود وقتی

 به خود

می آیی که دیگر او نیست. فکر می کردی می توانی با او به همه باغ ها سر بزنی و خرده های

 نان را به

مرغابیها بدهی. هنوز باید روزهای زیادی با او به تماشای موج ها می رفتی. هنوز باید ساعتهای

صمیمانه ای با او حرف میزدی.

همیشه اینطور بوده است که دور و برت پر بوده وقتی بیشتر از همه به او نیاز داری او را

ناباورانه در کنار

خود نمی بینی. فکر می کردی دست در دست او خنده کنان به سوی نرده های آسمان خواهی

 رفت.

هنوز ترانه های عاشقی را تا آخر برایش نخوانده بودی

همیشه اینطور بوده است او می رود، او برای همیشه میرود. آنقدر تنها می شوی که روزها را

 فراموش

می کنی. کلمات لال شده اند، سدها فرو ریخته اند، کفشها پاره شده اند، دستها یخ بسته اند و

بالهای پروانه سوخته اند.

راستی اگر هنوز او نرفته است.

اگر هنوز باد همه شمعهایت را خاموش نکرده است.

اگر هنوز می توانی غزلی از حافظ برایش بخوانی.

قدر تک تک نفسهایش را بدان

و به فرشته ای که می خواهد او را از زمین به آسمان ببرد

بگو: تو را به صدای گنجشکها و بوی خوش آرزوها سوگند می دهم

او را از من نگیر

مرا عاشقانه در آغوش بگیر

به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم

بگو معنی تمرین چیست ؟

بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

بریدن از خودم را ؟

مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم

همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد

تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند

نگاهت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...

هوای سرد اینجا رو دوست ندارم

مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام