دیگر برای اینکه گریه نکنم هیچ بهانه ای ندارم

 
دیگر برای اینکه گریه نکنم
هیچ بهانه ای ندارم
گریه گاهی رمز تدبیر اشتباهات است
کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگین
نمی بستیم که وسط راه آنرا به زمین بیاندازیم
وراه را بدون آن ادامه بدهیم
زندگی بدون عشق اینقدرخالیست که بعضی مواقع حتی زودتر از سکوت می شکند
وتو ایکاش مرا می فهمیدی
حالا که می روی قرارمان هیچ ولی بگو به چه بهانه
 
 

براش بنویس دوستت دارم

براش بنویس دوستت دارم
آخه میدونی
آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفهاشونو از یاد میبرن
ولی یه نوشته , به این سادگیها پاک شدنی نیست .
 

گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره
ولی تو بنویس ..

تو ...
بنویس .
 
یه کبوتر همیشه باید عشق پرواز داشته باشه ، وگرنه اسیر میشه
یه قناری باید به خوش آوازیش ایمان داشته باشه وگرنه ساکت میشه
یه لب همیشه باید توش خنده باشه وگرنه زود پیر میشه
 
یه صورت همیشه باید شاد باشه وگرنه به دل هیچ کس نمی چسبه
دفتر نقاشی باید خط خطی باشه وگرنه با کاغذ سفید فرقی نداره
یه جاده باید انتها داشته باشه وگرنه مثل یه کلاف سردرگمه
   
یه قلب پاک همیشه باید به یه نفر ایمان داشته باشه وگرنه فاسد میشه
یه دیوار باید به یه تیر تکیه کنه وگرنه میریزه
یه چشم اشک آلود ، یه دل غم آلود ، یه کبوتر عاشق ، یه قناری خوش آواز ، یه لب خندون ،
 
 
 
 یه صورت شاد ، یه جاده با انتها ، یه دفتر نقاشی ، یه قلب پاک، یه دیوار استوار ،
 فقط یه جا معنی داره ،
جائی که چشمای اشک آلودت رو من پاک کنم ، دل غم آلودت رو من شاد کنم ، جفت کبوتر عاشقی مثل من باشی ،
شنونده آواز قشنگت من باشم ، لبای کوچیکت رو من خندون کنم ،
 
 
 
نقاش دفتر خاطرات من باشم ، پاکی قلبت رو با سلامت عشقم معنی کنم ، و فقط از اینکه به من
تکیه می کنی احساس مسئولیتم بیشتر میشه
 

تقدیم به تمام کسانی که قلبی سرشار از عشق دا رند

 

                           تقدیم به تمام کسانی که قلبی سرشار از عشق دا رند             

             چه بی شکوه توی ساحل جدایی
             همه هیچه همه پوچه با تمام دلربایی
                 زندگی چه ناتمومه مثل شعرای گذشته ام
               مثل حرفهای تو نامه که تا امروز می نو شتم
             زندگی پر از شکسته برای تنهاترین ها
              حس تلخ مردن در لحظات واپسین ها

                

سزاوار پرستش

eshg & dosti

 
ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم
ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت برویت می گسترانیدم
ای کاش می توانستم اشک باشم تا هر گاه که آسمان چشمت ابری می شد باریدن می گرفت
ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم
ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دست ها در کنار تو پرواز می کردم
و ای کاش سایه بودم تا نزدیک ترین کس به تو می شدم...
آری ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه و همقدم با تو بودم
سحر خندان
همیشه شاد باشید

سهم من

یا لطیف
 سهم من از شب
شاید
همان ستاره ای باشد
که همیشه پنهان است
همیشه
همیشه
همیشه
و یا به قول قاصدکها
ستاره ی من
همان است
که پیدا نیست