خواستم فراموشت کنم
اما باز هم هوا بارانیست
شیشه ها باز هم میگریند
وبه یاد شب بارانی ما
اشکهای حسرت دوری تو میریزند
.ولی اینبار
روی شیشه جای انگشت تو هم خالی است ....باز هم هوا بارانی هست
اگرنمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی
اگر نمی توانی بوته ای باشی، علف کوچکی باش
همه ما را که ناخدا نمی کنند، ملوان هم می توان بود
اگرنمی توانی شاه راه باشی ، کوره راه باش