به خدا مثل تو تنهاست بخنـد
شیشه ای می شکند... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید...شاید این رفع بلاست. یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد. شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا
ssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssss
دلم برای کسی تنگ است
که چشم های قشنگش را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش به حال دلم می سوخت
و مهربانی را نثار من می کرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین شمال با من رفت
و در جنوب ترین جنوب با من بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی.....
دگر کافیست
sssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssss
اگه از تو ننوشتم فکر نکن سرم شلوغه ، توی زندگی یه وقتا تنهایی رمز عبوره ، اگه از چشات گذشتم فکر نکن عاشق نبودم ، مطمئن باش توی دنیا دل به تو سپرده بودم
خیال نکن با سکوتم و نبودنم از تو غافلم ... در هر لحظه از زندگیم لحظه با تو بودن طراوت دیگری به زندگیم میدهد ..
ولی حس میکنم شاید با سکوتم آرامش زندگی ات را به هم نمیزنم و راحتتری...
هر لحظه با یادتم .... ب ه ی ا د م ب ا ش
یادته گفته بودم این قسمته این متنو بیشتر دوست دارم (( تقدیم به تو))
اگر هنوز می توانی غزلی از حافظ برایش بخوانی. قدر تک تک نفسهایش را بدان و به فرشته ای که می خواهد او را از زمین به آسمان ببرد بگو: تو را به صدای گنجشکها و بوی خوش آرزوها سوگند می دهم او را از من نگیر