وقتی گفتم دوستت دارم ...

وقتی که گفتم ای عزیز؛ من دوستت دارم هنوز

خندیدی و گفتی به من؛ درعشق من اینک بسوز

گفتم برای خاطرت من مثنوی ها گفته ام

گفتی که شعرت کهنه بود من شهر نو می خواستم

گفتم هوای خاطرم در یاد تو پر می زند

گفتی برو من خسته ام یادم به تو سر می زند

من تا سحر ماندم ولی گویا که در یادت نبود

گفتی که راهت دور بود دل جای دیگر رفته بود

زیبای من؛ من بارها لیلا و مجنون خوانده ام

لیلای تو اینک منم مجنون عشقت مانده ام

رفتی ز پیشم بی وفا لیلای دوم داشتی

کردی فدای لیلی ات هرچه زمن کم داشتی

من از برای ماندنت قلبم گرو بگذاشتم

قهرت باهانه بودو بس من هیچ کم نگذاشتم

 

وقت خداحافظی


 

کم کمک وقت خداحافطی ما از راه رسیده

 هوای تازه ی تنها یی ها از راه رسیده

بغلم کن آخرین بار

وقت رفتن رسیده

یک کمی خنده واسه روزای بارونی دارم

که می خوام توی جیبم نزدیک قلبم بذارم

یه بغل خاطره از تو توی کوله بارمه

یک کمی اشک و گلایه لای دستمال پیچیدم

وقتی دلم  تنگ تو شد

غم تو  توشه ی راهمه

برای رسیدن به تو

برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
انصاف نبود
تو که میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میکنم
پس چرا
زودتر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر

 

هــــوا آفتـــــابی سـت
مرا زیر چتــر خود ببر
فقط زیر چتـــر تـو
باران می بارد !

 

روزی کـه دلـم پیش دلت بود

روزی کـه دلـم پیش دلت بود گرو
دستان مـرا سخت فشردی کـه نرو
روزی که دلت به دیگری مایل شد
کـفـشـان مـرا جفت نمودی که برو ...

 فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای

 که دور دور رفته ای

 اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم

 و اشکهای خداحافظی را


به خاطر تو

کسی در باد می خواند
تو را تا اوج می خواهم
برای ناز چشمانت
چه بی صبرانه می مانم
د لم تنگ است و بی یادت
در این غربت نمی مانم
تو هستی در وجود من
تو را هرگز نمی رانم

 

 

مال منی و به اندازه دلم

 

یا معبدی که به سمت تو مایلم

 

بغض شبانه که از راه می رسد

 

خورشید وار می آیی مقابلم

 

حالا که از تو به دریا رسیده ام

 

پس کو بساط رسیدن به ساحلم

وقتی چمدانم را به قصد رفتن بستم

وقتی چمدانم را به قصد رفتن بستم ،

نگفتی: (( عزیزم این کار را نکن .))

نگفتی : برگرد و یک بار دیگر امحتان کن ،

وقتی پرسیدم دوستم داری یا نه ؟

روی برگرداندی

حالا من رفته ام و تو تمام چیز هایی که نگفتم می شنوی

نگفتی : عزیزم متاسفم چون من هم مقصر بودم

نگذاشتی اختلاف ها را کنار بگذاریم

چون تمام آنچه میخواستیم – عشق و وفاداری و مهلت – بود

گفتم  : اگر راهت را انتخاب کرده ای من سد آن نخواهم شد

لحظه رفتن مرا در آغوش نگرفتی و اشکهایم را پاک نکردی

نگفتی: (( اگر تو نباشی زندگی برایم بی معنی خواهد بود ))

و حالا من رفته ام تا تو با تمام چیز هایی که نگفتم زندگی کنی

 

 

بارون

این دفعه اگه داشت بارون میومد از زیرش فرار نکن برو زیر بارون ببین

چنتا از دونه های بارون رو میتونی بگیری اندازه قطره های بارونی که تونستی

 بگیری دوستم داری اندازه قطراتی که نتونستی بگیری دوست دارم  .