دوستت دارم مادر

دوستت دارم مادر

 باغبان هستی:

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.
 
 باغبان هستی:

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند. گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد. گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.
 
 مادر لطیف ترین واژه خداست . مادر نماینده مهربانی خداست برای انسانهایی که به واسطه هبوط ، ملکوت را از کف داده اند …

و در عدن نیز اگر خدا نبود ، آدم بی مادر ، آدم نمی شد ، آنگونه که لایق حوا باشد !!

با من بمان

دستام بگیر دوباره برسونم به نگاهت
نگیر از من عشق پاک تا دلم باشه براهت
آسمون آرزوم پر کن از لذت رفتن
دوباره پناه من شو تو روزای خود شکستن
تو چشام بذار دوباره خواب خوب پیچکا رو
توی این شبای غربت آخرین امید من شو
تو واسم قصه ی عشق تفسیرای تازه کردی
شدی خورشید نگاهم تو هجوم تلخ سردی
تو شبام شکسته بودم دلم بدست آوردی
پر کشیدی توی قلبم دلم بدست آوردی
توی راه زنده بودن تو شدی همسفر من
تو شبای خود شکستن همدم چشم تر من
توی مهربون عاشق میدونستی که می خوامت
توی باغچه ی دل من غنچه زد شکوه نامت
حرفای قشنگ ونابت قبله گاه قلب من شد
مهربونی خونه کردوقصه م غم ریشه کن شد
دلم سپرده بودم به گلای یاس خونه ات
سرم گذاشته بودم مهربون بروی شونه ات
مهربون نازنینم تو تموم آرزومی
تو طلوع صبح عشقی بگو که پیشم می مونی 

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

رفتی  

رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم
بی تو من اسیر دست ارزوهای محالم
یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم
غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم
هم ترانه یاد من باش بی بهانه یاد من باش
وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش
اگه باشی با نگاهت میشه از حادثه رد شد
میشه تو اتیش عشقت گر گرفتن و بلد شد
اگه دوری اگه نیستی نفس فریاد من باش
تا ابد تا ته دنیا تا همیشه یاد من باش

اگر مردم

 :::::: اگر مردم .......

اگر روزی مردم ، تابوتم را سیاه کنید تا همه بدانند سیاه بخت بودم

بر روی سینه ام تکه یخی بگذارید تا به جایه معشوقم برایم گریه کند ...

چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم انتظار معشوقم بودم ...

و آخر اینکه دستانم را ببندید تا همه بدانند خواستم ولی نتوانستم ............

عشق و دوستی

باز خواهم گشت

                
باز خواهم گشت
تقدیم به تمام عشاق و دردمندانی که در راه عشق فنا شدن.

دوباره باز خواهم گشت...

نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه...

ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت...

و چشمان تو را با نور خواهم شست...

به دیوار حریم عشق یکبار دگر٬من تکیه خواهم کرد...

رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد...

به نام عشق و زیبایی٬دوباره خطبه خواهم خواند...