دلم گرفته

تا به کی باید بمانم یک سئول بی جواب
من چه بودم جزء حباب روی اب


قصه تلخ وجودم را چه کس اغاز کرد
تاروپودم را چه کس از خاک کرد

تابه کی باید بمانم من به چاه
من چه بودم جزء نوای تلخ اه

من کجا بودم چه می باید شوم
تا به کی صبرو تحمل تا کجا باید روم

اشک میریزم فغان چون ابر باران میشوم
اه میسوزم کنون چون شمع سوزان میشوم

روشنی رفت و سیاهی شد فضای خانه ام
گلشنم زرد و خزان شد نو بهار باورم