چقدر تکراریست...

چقدر تکراریست کلامی که پر از تکرار است . اما چه تکراری زیباتر از آن میتواند اینگونه فکر را در غل و زنجیر بکشد .تو را می گویم که تکرار نام تو ، زندگی ام را می سازد که سراسر تکرار توست . چه زیبا تکرار می شود نام شیرینت ، چون دم ، چون بازدم ، و هر دم ودمادم کاش میشد بر تارک هستی ، بر صورت خورشید بر چهره ماه و برزمزمه باد و بر هر آنچه تکراریست نام تو را حک کرد تا تکراری ترین جلوه هستی تو باشی ، و من بزرگترین حس دنیا که این تکرار دوست داشتنی را عاجزانه می بلعد 

 

شعری برای تو ...

اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم

این شعر تا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقتی که من دیگر نباشم

یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد

شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعر عاشقانه

همیشه با تو خواهد بود

پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!

شعری از اعماق جان٫

که مرا به یاد تو آورد......

شعری که همیشه با تو بماند. 

 

دوست داشتن زیباست ...

امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه میکارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتشها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوب من
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته در پرنیان رویا ها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم  ‚ تو ‚ پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریاییست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریا ها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست


آخر راه ...

غم دنیا روی دوش ام بود به ابروم خم نیومد

 

                    گذشت من یک دریا بود بخشش کم نیومد

 

 تحمل که مرامم شد. گرفتاری به نامم شد

 

                    توی این دنیای آشفته خدا شکرت کلامم شد

 

صبور بودم یک کوه پر غرور بودم

 

                       توی تاریکی و ظلمت یک روزنه پر از نور بودم

 

اگر دل را به کسی بستم دلم را هدیه کردم

 

                       بدی دیدم بخشیدم به بدبینی نه پیوستم

 

من از دنیا نترسیدم به عقده وغصه خندیدم

 

                    چرا که آخر راه را همیشه در کنارم دیدم ... 

 

فکرشوکن...

فکرشوکن یه شب باهم یه گوشه ای تنها باشیم

  با چارتا دیوار و یه سقف جدا ازاین دنیا باشیم

 من باشم وتوباشی و یه جفت دلهای بی قرار

 فرصت خوب انتقام ازلحظه های انتظار

 فکرشوکن عروسکم به اون شب پرالتهاب

  چشماتوروی هم بذار امشب به یاد من بخواب

 فکرشوکن دستای من روقلب توجون بگیره

 دل,دل بی قرارتو توسینه آروم بگیره

  نه ساعتی باشه که شب سربره وتموم بشه

  نه هیچ کسی سربرسه ثانیه ای حروم بشه

  هرگزندیدم به گلی لبخند زیبای تو را

 هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را 

 

برای تو می نویسم ..

برای تو می نویسم 

برای تو که نیستی

حتی در لحظه هایم حضور نداری

فقط همیشه در ذهنم آرام آرام پرسه می زنی

هنوز از یاد نبرده ام که ساعتها با هم به تماشای اشکهای مرغ عشق تنها می نشستیم

همیشه می ترسیدم تنها شوم

مثل همان مرغ عشق تنها

و تو رفتی و من تنها شدم

و حالا کسی حتی اشکهای مرا به تماشا نمی نشیند

تو نگاهت را از من دریغ کردی

همان برایم بس بود که زنده بمانم