به خاطر تو

کسی در باد می خواند
تو را تا اوج می خواهم
برای ناز چشمانت
چه بی صبرانه می مانم
د لم تنگ است و بی یادت
در این غربت نمی مانم
تو هستی در وجود من
تو را هرگز نمی رانم

 

 

مال منی و به اندازه دلم

 

یا معبدی که به سمت تو مایلم

 

بغض شبانه که از راه می رسد

 

خورشید وار می آیی مقابلم

 

حالا که از تو به دریا رسیده ام

 

پس کو بساط رسیدن به ساحلم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد