دل

کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم.
حالا که بزرگیم چه دلتنگیم.
کاش دلامون به بزرگی بچگی بود.
کاش همون کودکی بودیم که حرفاش رو از نگاش می شد خوند.
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم.
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود.
کاش قلبها در چهره بود.
اما حالا اگه فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمه و دل خوش کردیم که سکوت
کردیم.سکوت پر بهتره از فریاد تو خالیست.
سکوتی رو که یه نفر بفهمه بهتر از هزارتا فریادیه که هیچ کس نفهمه.
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست.
ناگفته هایی که گفتنش یه درد و نگفتنش هزاران درد داره. 

 

به من امشب چیزی از رفتن مگو

با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه! نگو! از این سفر با من نگو
من به پایان می رسم از کوچ تو
با من از آغاز این مردن نگو
کاش می شد لحظه ها را پس گرفت
کاش می شد از تو بود و تا تو بود
کاش می شد در تو گم شد از همه
کاش می شد تا همیشه با تو بود
با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه! نگو! از این سفر با من نگو
من به پایان می رسم از کوچ تو
با من از آغاز این مردن نگو
کاش فردا را کسی پنهان کند
لحظه را در لحظه سرگردان کند
کاش ساعت را بمیراند به خواب
ماه را بر شاخه آویزان کند
می روی تا قصه را غم نامه تدفین گل
می روی تا واﮋه را باران خاکستر کنی
ثانیه تا ثانیه پلواره ویران شدن
می روی تا بخشی از جان مرا پرپر کنی
با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه! نگو! از این سفر با من نگو
من به پایان می رسم از کوچ تو
با من از آغاز این مردن نگو 

 

happy 2010





happy new year 

2010



ایستگاه


قطار می رود


تو می روی

تمام ایستگاه می رود

و من چقدر ساده ام

که سال های سال

در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام

و همچنان به نرده های ایستگاه رفته

تکیه داده ام


من ماندگارم


سکوت، سکوت کردی سکوتی تلخ سکوتی که حتی نگفتی برای چه از کنارم می روی با رفتنت

بغضم ترکید و سکوتی که آن همه مدت با من بود شکست .آنقدر اشک ریختم تا قلبم کمی آرام

گرفت . چون تازه فهمیدم تو را در کنارم احساس نمی کنم همیشه چشمانم به در بود تا روزی

بیایی تا این سکوت لعنتی بشکند و به تو بگویم چقدر دوستت دارم و به داشتنت در کنارم

احتیاج دارم روزها و ماهها می گذرد اما باز هم یاد و خاطرت در ذهنم همیشه زنده است . لحظه

ای که بار سفر می بستی آهی از ته دل کشیدی و گفتی روزی برمی گردم ولی سالها از آن روز

لعنتی می گذرد اما هنوز هم برنگشتی و خبری از تو ندارم منتظرت خواهم نشست و اما تو ...تو

اگر می خواهی روی ...رو!! ولی بدان که من ،ماندگارم


آآغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن


آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن

من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم

منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه بوسیدنت برای من تولد یک نفسه

چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه نوازش دستای تو عادته ترکم نمیشه

فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جابذار به پای عشق من بمون هیچ کسو جای من نیار

مهر لباتو روی تن و روی لب کسی نزن فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من


شطرنج دنیـــــــــا


زندگـــــــــی شطرنج دنیـــــــــا و دل است قصه ی پررنج صدهامشکـــــــــل است شـــــــــاه دل
کـــــــــیش هوسها می شود پای اســـــــــب آرزوها در گـــــــــل است فیـــــــــل بخت ما عجب کج می رود در سر مـــــــــا بس خیالی باطل است ما نـــــــــسنجیده پی فرزین او غافل از اینکه حـــــــــریفی قابل است مهره های عمـــــــــر من نیمش برفت مهره های او تمامش کـــــــــامل است