هنوز بیادتم

کتاب زندگی یک قصه دارد

و تو آن ماجرای بی نظیری

و حالا قصه من غصه توست

و شاید غصه من ماجرایت

چقدر دلم می خواست یه بار اول ماه بیفته پنج شنبه .... آخه اول آبان هم پنج شنبه بود ....

و این اتفاق برای اولین بار افتاد .... شاید فکر می کردم اگه یکی از ماهگردامون بیفته پنج

شنبه ، اون پنج شنبه رو جشن می گیریم .... چقدر مسخرس که فقط پنج شنبه ها باید بریم

بیرون ..... انگار روزای دیگه گناه داره ما با هم باشیم .... اَه ! چقدر منتظر روبرو شدن

اول ماه با پنج شنبه بودم .... بالاخره بعد از ۹ ماه با هم روبرو شدن ، اما تو با خودت بودی و

من با خودم ..... ازت نمی پرسم چقدر دلت برام تنگ شده ؟ چون اگه تنگ شده بود می گفتی

 اما من دلم برات تنگ شده ...... ازت نمی پرسم این پنج شنبه رو بدون من چه جوری

گذروندی ؟ چون اگه بهت بد گذشته بود حتمآ می گفتی ...... اما به من اصلآ خوش نگذشت ....

نمی دونم تا چند وقت دیگه ابن برنامه ادامه پیدا می کنه .... اما من اصلا شاد نیستم .....

تو تمام این ۹ ماه گذشته ، این ماه تنها ماهی بود که من اصلآ ازش لذت نبردم ، حتی ازش

راضی هم نبودم ....... بگذریم ....

       دوست دارم .... حرف آخره 

نظرات 2 + ارسال نظر
سپیده جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:43 ب.ظ http://3pideh4li.blogfa.com

سلام وبلاگ قشنگی دارید به من هم سربزنیدموفق باشید.

قلبی خواهان عشق شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:29 ق.ظ http://asheqi.parsiblog.com/

با نام خدا و سلام
بیاییم و عشق دیگری را هم تجربه کنیم.
ای همه وجود من نبود تو نبود من
عشق به آن که همه هستی ما از اوست.
به دل نگیر!‌ آخر منم می خواهم عاشق بشوم. عاشق که از عاشق بدش نمی آید.
عاشق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد