خاطره ای از فردا

خاطره ای از فردا

یک شب بی هیاهو و آرام کنار پنجره

در آغوش سرد و بی روح خیالات مبهم و بی بنیاد منتظر روزان تشنج زا

مرگ یک شهاب سنگ را به چشم خواهی دید کنار در در غوغای تنهایی خویش

چشم به راه یک خاطره تلخ خواهی نشست کنار همگان

در میان قهقهه های دوستان به انزوا خواهی رسید تا اینکه یک روز

زیر سایه درختان بی برگ با سوز باد کوچ خواهی کرد

آن وقت است که صدای بی صدای نجواهایت را خواهم شنید

ضربه های خسته پاهایت را روی زمین یادگاری خواهم داشت

سنگینی نگاه هایت را حمل خواهم کرد

زیبایی کلیشه ایت را از نو خواهم کشید

تا شاید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد