روی بالهای رویا

  روی بالهای رویا


وقتی سکوت می کنم، دوست دارم تو برایم آواز بخوانی.صدای تو از صدای پرنده های رها قشنگ تر است

 وقتی تاریک می شوم، دوست دارم تو دست در گردن مهتاب بر من بتابی. نور تو از نور

همه خورشیدها زلال تر است. ای کسی که درختان انگور از دیدنت مست می شوند و گونه های

گیلاسها از شرم سرخ می شود، گیسوان لیلایی ات در میان بیدهای مجنون رها کن تا

شاعرانه از نو قصه های مکرر عشق بسرانیند. وقتی آواز می خوانم، دوست دارم آسمان

را تکان بدهی تا یخ ستارگان آب شود. دوست دارم دوست دارم چند قطره باران بر سرم

بریزی و جیبهایم را از بوی گلهای یاس و نرگس پر کنی. و با چراغ ی از نژراد سپیده و

ماه در کوچه های خاطره به دنبال تو می گردم، دوست دارم تو را زیر چتر کاجها ببینم که

هشت کتاب سهراب را برای پروانه ها می خوانی من با عشق زاده شده ام و دستهایم با موج ها

و ابرها آشنایند. من عاشم، این را چشمانم در یک بامداد بهاری به تو خواهد گفت.

آنقدر عاشقم که از کنار هر درختی عبور کنم، تبدیل به گل یاس خواهد شد. وقتی دلم برایت تنگ می شود،

 بر تپه ای از صدف می نشینم و در آیینه تو را جستجو می کنم،

وقتی دلت برایم تنگ شد به ابری که از بالای  سر یک بنفشه تنها می گذرد، لبخند بزن!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد