در کنار تو

 

در کنار تو

شادم که در خیال تو می گریم

شادم بعد وصل تو باز اینسان    در عشق بی زوال تو می گریم

پنداشتی که چون زتو بگسستم     دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه بگویمت که جز این آتش     بر جان من شراره دیگر نیست

شب ها چو در کنار لخلستان     کارون ز رنج خود به خروش آید

فریاد های حسرت من گویی   از موج های خسته به گوش آید

شب لحظه ای به ساحل او بنشین    تا رنج آشکار مرا بینی

شب لحظه ای به سایه خود بنگر     تا روح بی قرار مرا بینی

من با لباس سرد نسیم صبح    سر می کنم ترانه برای تو

من آن ستاره ام که درخشانم    هر شب دز آسمان سرای تو

غم نیست گر کشیده حصاری سخت    بین من و تو پیکر صحراها

من آن کبوترم که به تنهایی    پر می گشم به پهنه دریاها

شادم که همچو شاخه حشکی باز    در شعله های قهر تو می سوزم

گویی هنوز آن تن تب دارم     کز آفتاب شهر تو می سوزم

اما من آن شکوفه اندوهم     که از شاخه های یاد تو می رویم

شب ها ترا به گوشه تنهایی    در یاد آشنای تو می جویم
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد