می دانی؟؟؟؟؟

بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟


دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟


آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو


زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟


تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم


شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی؟


هر چه می خواهیم – آری – از همین امروز


از همین امروز ، مال ماست ، می دانی؟


گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم


روح تو ، هم – سایه دریاست می دانی؟


دوستت دارم!» - همین ! – این راز پنهانی


از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟


عشق من ! – بی هیچ تردیدی – بمان با من


عشق یک مفهوم بی « اما» ست ، می دانی؟ 

 

از تو می گویم ...

عشق من ، ای تنها بهانه بودنم از تو می گویم ، از قصه شیرین زندگی که با تو آغاز کرده ام و تا پایان این راه همسفرت خواهم بود ، از تو می گویم از لحظه های تلخ و شیرینی که پا به پای تو در مسیر زندگی ام پیش رو داشتم ، ای شریک زندگی ، ای همسفر جاده های تنهایی ، مونسم ، یار و یاورم بدان که برای همیشه با توهستم و تا آخرین لحظه نیز آغوش گرمم پذیرای حضور توست همسفر عزیزم دوست دارمت و برای این دوست داشتنم هزاران گل یاس سفید را که نمادی از خوشبختی است تقدیمت می کنم به امید آنکه زندگیمان در طلوع خورشید هستی جاودان بماند 

 

خیلی برام سخته ...

خیلی برام سخته که توی چشمات نگاه کنم و حرف دلم رو برات بگم ، اما دیدم که برای تو آسان بود تو چه ساده و صمیمی حرف دلت را گفتی ، از آغاز اری ، از اغاز عاشق شدنت ، از آغاز دوست داشتنت اما برای من خیلی سخته که توی چشمات نگاه کنم و بغضی را که مدت هاست راه نفسم را بشکنم و حرف دلمو برای تو بگم ، بگم که چقدر دوستت دارم و بدون تو نمی خواهم زندگی کنم ، بگم که تو اولین کسی بودی که توانستی با رفتارهایت ، نگاه هایت و حرف هایت مرا گرفتار خودت کردی و قلب تاریکم را روشن کردی ، نمی دونم این چه سحری است که توی چشمای تو پنهون شده که وقتی می خوام حرف هایم را برای تو بگویم به جز یه سلام ساده هیچ چیز نمی تونم بگم ، اما میدونم توی اون نگاهت هر چی که هست اونقدر حرارت داره که سراسر وجودم رو مثل گرمای سوزان خورشید فرا گرفته . تنها دلیل بودنم تو آنقدر صبور ، مهربان و دوست داشتنی هستی که تمام گلهای رز سرخ دنیا در مقابل تو خم می شوند و من هم با دیدن تو ، اون لحظه احساس میکنم که تموم دنیا مال خودم میشه چون تو تموم دنیای منی . تنها دلیل بودنم می خواهم این بغض چند سالمو بشکنم و به تو بگویم که چقدر دوستت دارم 

می خواهی بروی تنهایم بگزاری..

ما همدیگر را در آن جاده سرسبز دیدیم و با یک نگاه عاشق و دل باخته هم شدیم و با هم سوگند یاد کردیم که برای همدیگر بمانیم و نگذاریم کسی ما را از هم جدا کند و با هم در آن جاده سرسبز قدم می زدیم و از آرزوهایمان برای یکدیگر می گفتیم مدتی گذشت و من آنقدر دوستت داشتم و عاشقت بودم که یک دفعه از این رو به آن رو شدی و کم کم فهمیدم که دلت را به دست دیگری سپردی و تمام عهد و پیمانی که با هم بستیم همه دروغی بیش نبود و تمام برگ های سبز زندگیم یک باره زرد شد و همگی ریخت و بار دیگر نا امید و دل شکسته شدم مگر گناه من چیست ؟ که باید دل کوچکم باز هم بشکند حالا که عاشقت شدم حالا که نمی توانم فراموشت کنم می خواهی بروی و مرا تنها بگذاری . 

 

رفتنت آغاز ویرانیست

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن
گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهایم بی تو بارانی ست حرفش را نزن
آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو
راهمان با اینکه طولانی ست حرفش را نزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانی است حرفش را نزن
خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی
این شکستن نا مسلمانی ست حرفش را نزن
حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز ویرانی ست حرفش را نزن 

 

مهم نیست ...

مهم نیست فردا چی میشه مهم اینه امروز دوستت دارم ...

 

مهم نیست فردا کجایی مهم اینه که هر جا باشی دوستت دارم ....

 

مهم نیست تا ابد با هم نباشیم مهم اینه تا ابد دوستت دارم ...

 

مهم نیست قسمت چیه مهم اینه که قسمت شد دوستت داشته باشم...  

 

تقدیم به بهترینم s

یک پنجره ...

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

*ــــــ*