قاصدک

قاصدک چرخی زد،خانه را پیدا کرد،بر لب پنجره آرام نشست،یک تلنگر دو تلنگر،پنجره باز نشد،پشت آن پنجره در تنهایی،در شب سرد زمین،قاصدک یخ زد و مرد...