نگران همه‌ی فردایم

کابوس‌های شبانه گاهی زیاد می‌شود،
من دیگر اینجا نمی‌نویسم انگار،
شاید چیزی در من مرد ... شاید چیزی متولد شد،
مثل یک ماهم شاید که به هلال و نیم رخ و قرص کامل می‌روم
یا شاید مثل یک نسیم که طوفان می‌شود
گاهی و گاهی فقط عبور می‌کند...

حس می‌کنم که عبور می‌کنم،
و باور کرده‌ام که عبور می‌کنند...

من ...
نگران همه‌ی فردایم،
و شاید کمی دورترش...