اولین برف بعده رفتنت

 

همیشه هوای ابری رو دوست داشتم.همیشه عاشق بارون بودم. اونقدر قدم زدن زیر بارون رو دوست داشتم که ازخیس شدن واحتمالا  سرماخوردگی بعدش نگران نباشم.


همیشه هوای سرد زمستونی رو دوست داشتم.همیشه عاشق برف بازی بودم.اونقدر برف بازی می کردم که با وجود اینکه دستکش دستم بود، بازم انگشتام یخ می زدن و تا مدتی بی حس می شدن....



همیشه هوای سرد زمستونی هیجان انگیز بود.همیشه وقتی برف میومد با خودش یه دنیا نشاط و انرژی می آورد.


اما این روزا دیگه مثل همیشه نیست.......


تازگیا درست روزایی که دلم می گیره و بغض راه نفس کشیدنم رو تنگ می کنه هوا هم دلش می گیره و ابری می شه. هنوزم هوای ابری رو دوست دارم، اما دلم می خواد بازم بهم یه حس قشنگ هدیه کنه.


تازگیا درست همون روزی که دلم میخواد برم یه گوشه دنیا و ساعتها به دوردستا خیره بشم و سرمو رو شونه یه سنگ صبور بذارم برف میاد و اینقدر سنگین و بی انصاف میاد که دیگه نمیشه از خونه بیرون رفت....... هنوزم عاشق برف بازی هستم، اما دلم می خواد بتونم برف بازی کنم . دلم می خواد .......


همه چیز هنوز مثل گذشته ست. هنوز هوای ابری قشنگه. هنوز بارون دوست داشتنیه. هنوز هوای سرد زمستونی هیجان انگیزه و هنوز برف بازی دلچسب و خاطره انگیزه.


منم هنوز همونم که بودم. فقط جای یه چیز خالیه ..........  

  

این اولین برفیه که بعد از رفتنت و بدون تو دارم تجربه میکنم