صدای عشق

 

مدتی است که صدای عشق برای قلبِ بی نظمم، نظم را نجوا می کند، طلب وصال رخ یار دارد و او را تمنا میکند، جویای دل شدم که کدام معشوق صدای قلب خورده ی مرا از عشق به نظم آورده، کیست که اینگونه معشوق دل بی یاره من شده ؟ حالِ تازه ایی  دارم دیگر برای نرسیدن وعدگاه یار نگران نیستم، دیگر هراسان از خواب بیدار نمی شوم که رندان بی گمان دست در آغوش نگارم برده اند، چه زیبا شده است پرواز احساس تنهایی ، این هفت رنگ رنگین کمان صبح دم را تا به امروز در خلوت شخصیم ندیده بودم ! در جاده عشق دیگر به خیال اسب سواره سپید پوشی نمی بینم زیرا حقیقت عشق را دارم، چقدر این حقیقت زیباست ، به پیش رفتم تا طلب عشق کنم ، دیدم قبل از من او پیش آمده، خواستم لب را به طلب باز کنم دیدم او قبل از بیان من طلبم را به بهای عشق پرداخته، ندیده بودم معشوق را که یاری دهد، نشناخته بودم معشوقی را اینگونه عشق مرا پاک وبلند مرتبه و بزرگوار بشمارد، از او آموختم که چگونه عاشق باشم، این را می آموزم که چگونه سپاس گذار از لطف و کرم معبود باشم، در این مدت چقدر زندگی زیباتر شده، اندیشه های منفیم به مثبت اندیشی تبدیل شده و این را درک کردم که: هر چقدر بیشتر گناهان گذشته را پاک کنم و برای آینده پاک نگاه دارم بیشتر به معنویات عشق الهی و اسرارش واقف میشوم که این مهم نزدیکتر شدن به معبود است .